ارنوازارنواز، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره

داستان‌هاي عمه پسند

دوست

پرهام و بردیا و سورنا و گربه چکمه پوش و شرک هستند amico باران و رومینا و پرنسس فیونا و... هم amica هستند ارنواز حالا فرق این دو تا کلمه را فهمیده. چند ساعت بعد ارنواز همه اش را قاطی کرده. - مامان، دوست همون شرکه؟
29 اسفند 1390

خمیردندون تند

ارنواز میخواد که خمیردندان ما را به مسواکش بزنه. میگم: تنده، می سوزی. - خب بسوزم براش خمیردندون را میزنم ولی قبل از اینکه بزنه، شروع میکنه به فوت کردنش تا نسوزه!
29 اسفند 1390

آیلار

دیشب جشن ایرانی های مقیم میلان بود. مهمانی در هتل ماریوت برگزار شد. ما خیلی زود رسیدیم (یعنی بقیه خیلی دیر رسیدند) تو سالن چند تا بچه داشتند دنبال هم می دویدند. به ارنواز گفتم که بره باهاشون بازی کنه ولی ارنواز گفت اجازه بگیر. تا اومدم برم جلو یکیشون که یه دختر بود اومد و گفت: عمو ایتالیایی بلده؟ گفتم: نه، ما تازه اومدیم گفت: عیب نداره من فارسی بلدم ولی دوستام بلد نیستند. من مواظبشم. فرشته کوچولو که تا آخر شب ارنواز را تنها نگذاشت، ۸ سالش بود و اسمش آیلار بود. می گفت که فارسی بلده ولی انگلیسیش بهتره. ایتالیایی و ترکی (آذربایجانی) هم بلد بود. حتی موقعی که زمان رقص شد و چند تا بازیگر اومدند تا بچه ها را با خودشون ببرند، آیلار با اونها ...
29 اسفند 1390

رقص ایرانی

پزیشب به دیدن یک برنامه موسیقی ایرانی به همراه رقص ایرانی رفتیم. (اسم گروه را البته نمی آورم چون از ایران آمده بودند) واسه ارنواز خیلی سخت بود که در طول اجرا ساکت بنشینه. این بود که یکریز بعد از شروع اجرا از سالن بیزون اومدیم، البته یک مشکل هم این بود که قسمت اول برنامه بدون رقص بود و طبیعتا ارنواز هم بیشتز دلش می خواست که پرنسس ها را ببینه و...
29 اسفند 1390

دلایل عصبانیت

ارنواز باباش را صدا می کنه تو اتاق و با عصبانیت میگه : من از دست شما عصبانیم. میگم: چرا بابا؟ انگشت های یک دستش را میاره جلو و با انگشت های دست دیگه اش شروع می کنه به شمردن دلایلش: یک... (مثل اینکه چیزی یادش نمیاد) ... (ادامه میده) دو، سه ، چهار، پنج... فهمیدی؟ - آره باباجون
26 اسفند 1390

خلاصه

امروز ظهر رفتیم پلیس مهاجرت و اونجا مدارک ارنواز را برای صدور کارت اقامت گرفتند. معمولا ۴۰ روزی طول میکشه تا کارت اقامت صادر بشه. الان هم واسه دیدن برنامه رقص ایرانی داریم به تئاتر می رویم، فردا شب هم یک میهمانی به مناسبت نوروز در یک هتل در پیش هست. واسه سفره هفت سین هم باید بریم مغازه ایرانی تا خریدمون را انجام بدهیم. فردا صبح هم می رویم به اداره پست تا کارهای بیمه ارنواز را انجام بدهیم ... خلاصه درگیریم.
26 اسفند 1390